جدول جو
جدول جو

معنی غزل سرایی - جستجوی لغت در جدول جو

غزل سرایی
(غَ زَ سَ)
عمل غزلسرا. غزل سرودن. غزل گفتن. غزل خواندن:
ماه غزل سرایی مرد ملک ستایم
از تو غزل سرایی از من ملک ستایی.
فرخی.
گر پیشه کنم غزل سرایی
او پیش نهد دغل درایی.
نظامی.
مجنون ز مشقت جدایی
کردی همه شب غزل سرایی.
نظامی.
غزل سرایی ناهید صرفه ای نبرد
در آن مقام که حافظ برآورد آواز.
حافظ
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غزل سرا
تصویر غزل سرا
غزل سراینده، آنکه غزل سراید، غزل گو، غزل پرداز.
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
آنکه غزل سراید. غزلگو. غزلخوان. غزل پرداز:
ماه غزل سرایی مرد ملک ستایم
از تو غزل سرایی از من ملک ستایی.
فرخی.
زین روی باغ صف بتان ملک پرست
ز آنروی صف رودزنان غزلسرای.
فرخی.
غزل سرای شدم بر شکرلبی گل خند
بنفشه زلفی و نسرین بری صنوبرقد.
سوزنی.
نقل دهن غزلسرایان
ریحانی مغز عطرسایان.
نظامی.
نه من بر آن گل عارض غزلسرایم و بس
که عندلیب تو از هر طرف هزارانند.
حافظ.
ببود اندرین سرا غزالی غزل سرا
به مو مشک تبتا به قد سروکشمرا
لغت نامه دهخدا
تصویری از غزلسرایی
تصویر غزلسرایی
عمل غزلسرا سرودن غزل غزل گویی غزل پردازی، مطربی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غزل سرا
تصویر غزل سرا
((~. سَ))
غزل گوی، مطرب
فرهنگ فارسی معین
غزل پردازی، غزل گویی
فرهنگ واژه مترادف متضاد